یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۷


هاشمی شاهرودی در روزهای نخست اعتصاب غذای بلند مدت اکبر گنجی، درپاسخ به خبرنگاری که علت ممانعت از ادامه ی مرخصی و معالجه ی این زندانی سیاسی را در بیرون از زندان مطرح کرده بود؛ انگشت روی نکاتی گذاشته بود که جز مسعود بهنود، واکنشی را حداقل نویسنده ی این گفتار از هیچ قلمی ندیده است. شاهرودی گفته بود: اکبر گنجی از دوران مرخصی اش بد استفاده کرد. ایشان در این دوران مانیفیست ِ دیگری نوشت و حرفهای زد که حق او را ضایع کرد و حتی بعضی از سخنانش جرم است... گفته های شاهرودی، بیان بی پروای حکایتی است تلخ، که سایه ی شوم آن از بالای سر روشنفکران و دگراندیشان عمری است ذره ای خود را کنار نمی کشد. این سخنان در واقع پرده از واقعیت غیر قابل انکار و استراتژی تغییر ناپذیر دستگاههای امنیتی _ قضایی رژیم، در برخورد با صداهای مخالف درون ِ جامعه، که اینک در سایه ی فصل ِ پائیزی تر حاکمیت، صدای قدمهای شوم آن نزدیکتر از قبل به گوش می رسد، برمی دارد. سخنان شاهرودی در گرماگرم اعتصاب غذای اکبر گنجی و به تبع ِ آن بسیج افکار عمومی در داخل و خارج ِ کشور، که تقریبا در طول حیات جمهوری اسلامی، آن درجه از همدلی و هم اندیشی مخالفان را به خود ندیده بود، دود شد و به هوا رفت. گنجی در ماراتن مرگ و درست در واپسن روزهای زندگی اش، علیرغم میل باطنی در زیر فشار درخواست دوستان و هواخواهانش که ادامه ی حیات او را از هر دستاورد دیگری باارزشتر می پنداشتند، به وعده های رژیم تن سپرد و عملا به اعتصاب غذای بلند مدت ِ خود پایان داد و تسلیم آینده ای مبهم شد. با فروکاستن ِ موج فشارهای جهانی بر حاکمیت جمهوری اسلامی که در ادامه خود، پای عالی ترین شخصیتهای جهانی را هم به میان کشیده بود، اکبر گنجی از تخت بیمارستان میلاد به زندان اوین و از آنجا به فراموشخانه ای سپرده شده که کمترین خبری از سرنوشتش را عملا غیر ممکن ساخته است. اما آنچه شاهرودی در بیان علت بازگشت گنجی به زندان و محرومیتش از حقوق اولیه ی هر زندانی در بهره گرفتن از مرخصی و معالجه در بیرون ِ زندان، بر زبان رانده بود، وسیله و ابزاری است تغییرناپذیر که از ابتدای روی کار آمدن رژیم با عناوین و شگردهای مختلف بازتولید و در بهره گیری از آن حداقل تا کنون قدمی به عقب پس نگذاشته است. دستگاههای امنیتی _ قضایی رژیم، به چیزی جز درهم شکستن و سکوت قربانیان خود نمی اندیشند. در این رابطه فراتر از سه گزینه پیشاروی زندانیان عقیدتی و مخالفانِ باقی نگذاشته اند. ناراضی سیاسی یا باید در پشت میله های زندان باقی بماند، یا به گذشته خود پشت کند و اگر چنین نکرد با پذیرفتن داوطلبانه ی خروج از کشور، حکم کم صدایی در هجرت را بپذیرد. این سه گزینه سالهاست که دگراندیشان و مخالفان سیاسی را در محاصره ی خود قرار داده و خسارات جبران ناپذیری بر جنبش دگرگونی طلب داخل کشور وارد ساخته است. سران و کارگزاران رژیم به فراست دریافته اند که خروج ناراضی سیاسی از کشور، به نوعی سکوت و کم صدایی دگراندیش را با خود به همراه خواهد آورد و اتفاقا در دورانی که تصفیه حسابهای جمعی به سادگی دهه ی اول بعد از انقلاب میسر نمی شود، تحمیل مهاجرت به ناراضی سیاسی، کم هزینه ترین و ساده ترین گزینه ممکن خواهد بود. ترجمان ساده تر این استدلال را می توان در جریان به بندکشیدن دوباره ی گنجی، بعد از آزادی موقتش که در راستای پیگیریی معالجه ی خارج از زندان برای او در نظر گرفته شده بود، به روشنی مشاهده کرد. گفته های شاهرودی از اراده و خواست ِ همه ی دست اندرکارن رژیم ولایی و در رأس آن شخص خامنه ای نشأت گرفته است. سخنان شفاف و بی پروایی که با زبان اراده گرایانه، تسلیم یا پذیرش بندهای دیگر استراتژی خود را می خواهد به کرسی بنشاند. به بیانی اگر اکبر گنجی نظیر دیگران سکوت اختیار می کرد و مانیفیست خود را نمی نوشت، احتمال این که امروز چنان سرنوشتی را به انتظار بنشیند، شاید در حد صفر بود. در این دام و در اجرای این چرخه مستهلک، کارگزاران و مجریان پروژه ی پاکسازی مخالفان، آگاهانه شرایطی را به ناراضی و منتقد سیاسی تحمیل می کنند؛ که نتواند به سادگی آن را از سربگذراند. کسانی که در چرخه ی دستگیری، شکنجه های روحی روانی، دریافت حکم و کوشش برای نقض حکم بدوی، تا تایید مجدد آن در دادگاههای تجدیدنظر را تجربه کرده باشند؛ هم گزینه ای را که افشاری آخرین حلقه ی پر رهرو آن بود و هم سکوت ِ سنگین ِ دردیار ماندگان و نهایتا راه پر هزینه ای که گنجی حلقه ی واپسین و متلاطم آن بود را می شناسند. این شرایط البته برای همه زندانیان سیاسی یکسان سپری نمی شود. درست است که شخصیتهای سرشناس و محوری تر ِ و عمدتا مرکز نشین، شاید به دلیل استفاده از امکانات ویژه ای که جامعه، بخصوص در زمینه ی تسخیرِ وکیل و پرداخت هزینه های سرسام آور آن در اختیارشان می گذارد، بتوانند در راه رهایی از بندها و زنجیرهای استبداد، حداقل در رد شدن از موانع این بخش از مسیر مبارزه با موانع کمتری روبرو شوند. اما زندانیان ِ سیاسی گمنام، مبارزین ملیتهای ساکن ایران و از آنجمله کردها که به شهادت آمار منتشره، علاوه بر فعال بودن ماشین اعدام برای مبارزینش، بیشترین زندانیان سیاسی را به خود اختصاص داده اند، در فائق آمدنشان بر مشکلات ِ دست وپاگیر این دوران؛ علاوه بر تحمیل رنج و فشارهای جسمی و روحی، که فصل مشترک همه زندانیان سیاسی در ایران است، با دشواری و گره گاههاییِ به مراتب صعب و هزینه بر، روبرو می شوند. زندانی سیاسی تحت هر شرایطی و به هر منظوری که در چنگ دستگاههای اهریمنی رژیم گرفتار آمده باشد، نیازمند مساعدت و یاری دیگرانی است که در خارج از دیوارهای بتونی و سنگین زندان، زندگی می کنند. راههای ممکن و قابل وصول در بیرون از زندان در جهت بالا بردن هزینه ی نگهداری زندانی سیاسی و به شکست کشاندن استراتژی رژیم، بعد از دستگیری به پایان نرسیده است. این ابزارها می توانند و باید در دیوارهای به ظاهر مستحکم زندان شکاف ایجاد کنند، تا هم مهر باطل بر اسطوره ی شکست ناپذیری استراتژی حاکمیت بکوبند و هم راه رسیدن به آزادی و رهایی از دیو استبداد را هموار سازند. یکی از ابعاد خطرناک ِ برنامه های رژیم برای مخالفان، همانگونه که در بالا بدان اشاره شد؛ سکوت صداهای درون ِ جامعه است. هزینه ی سنگین ِ دوران دستگیری مبارزین سیاسی تا رهایی و آزادی از زندان، دسترسی رژیم را به این هدف تقریبا ممکن ساخته است. در حالی که متاسفانه در بیشتر موارد جامعه ایرانی، فرزندان دلیر خود را با بارگرانی که به دوش کشیده اند، به حال خود رها می کند. اهرم و ابزارهای که در اختیار جامعه قرار دارد، اگر در راه رهایی زندانیان سیاسی بکار گرفته شوند، می تواند، چرخ های به ظاهرموفق ِ ماشین سرکوب رژیم را نهایتا متوقف سازد. ولی آنجا که جامعه از زیر بار سنگینی وظیفه ای که بر دوش دارد، شانه خالی می کند؛ زندانی و بستگان نزدیک او ناچار خواهند بود، همه هزینه های مادی و معنوی آن را به تنهایی بپردازند. هزینه ای که نهایتا در به کرسی نشاندن ِ خواست ِ کارگزاران امنیتی _ قضایی رژیم، در بیست و شش سال گذشته، بیشترین نقش را بازی کرده است. ة

هیچ نظری موجود نیست: